تو رو از آبنبات ساختن

اوضاع احوال اقتصادی سیاسی

اوضاع بی ریخته خب دیگه خبر خاصی ندارم که بهت بگم منم کلا تعطیلم .. سرمو کردم تو ساک لباس و ظرف غذا و گلاب به روتون پوشک شما ... حالا نمی دونم منظورم چی بوده ... اوضاع اونجایی که سر من توشه بی ریخته ... یا اوضاع اونجایی که سر من توش نیست .. بعد وقتی سر من توش نیست ... چطور باید ازش سر در بیارم ؟ خودشم مسالیه هاااااااااا ... تا حالا به این موضوع فکر نکرده بودم .. آخه ما .. ( منظورم آحاد جامعه + خودم ) معتقدیم کلا از همه چیز سر در میاریم و برای همین تا دلت بخواد بازار اظهار نظر داغه ..همه هم فکر می کنن حرف حساب دارن می زنن .. به ما چه ! نه ؟ همینقدر بهت بگم یکی از اونایی که مثل آحاد جامعه سرش توش نیست .. خیلی دلش می خواست ناز کنه .. برای ...
12 ارديبهشت 1390

بدون عنوان

سلام مامانی من خیلی خوشحالم و به خیلی به خودم افتخار می کنم تو تنها کسی هستی که من رقصم ازش بهتره ..اونم تو یکسالگی ات ... همینطوری اش هم بندری می زنی ... بعد می خوای از منم تقلید و کنی برقصی ... ببین بچه !! پاتو اندازه گلیمت دراز کن
8 ارديبهشت 1390

بدون عنوان

هلیا ... یه چیز خیلی شیرینی رو که باهات تجربه کردم این بود .. ارتباط بر قرارکردن با آدمی غیر از راه ارتباطی کلامی   واقعا تجربه شیریین بود برای من   اصلا فکر نمی کردم بتونم جز از راه کلام این همه کسی رو درک کنم   وقتی باهات بازی می کنم ... تفاوت سنی امون اصلا وجود نداره ... عاشقتم.. عاشقتم هلیا
7 ارديبهشت 1390

بدون عنوان

هلیا ؟ واقعا بعدا می خوای بشینی همه اینا رو بخونی ؟ عجب آدم بیکاری هستی ااااااا یه سری من از زندگی افتادم نشستم اینا رو نوشتم یه سری تو از زندگی بیافت بشین اینا رو بخون بعددوباره یه سری من از زندگی می افتم به عنوان تجدید خاطره می شینم می خونم .. کلا عمرمون رو به بطالت می گذرونیم ..چطوره ؟   خیلی نمک نشناسی اگه بگی به بطالت گذروندنه خیلی هم تربیت ناپذیری اگه بگی نیست ... این همه من زحمت کشیدم .. این همه تلاش کردم تو رو آدم مستقل و متفکر و معقولی بار بیارم .. بعد میگی نیست ؟ پی نوشت : این مادرا همشون همینطورن ..هر چی بگی گیر می دن .. کار خودتو بکن
7 ارديبهشت 1390

بدون عنوان

به به .. سلام بانووووووووووووی اخلاق خوش روی مامان قربونت برم که حتی وقتی داری تو تب می سوزی هم می خندی .. ما زدیم به حساب خوش روییت .. شانس آوردیم دکتر مکتر اونورا نبود بگه قاطی کردی و هزیون می گی .. دو شب پشت سر هم تب کردیم... اوه ..نه .. تب کردی ... بنده هم شبهای خوبی رو پشت سر گذاشتم .. از بس که نخوابیدم ... امروز بردمت پیش مهوش ..دکترت ... گفت بی خیال بابا ..چیزیش نیست ..    
7 ارديبهشت 1390

بدون عنوان

بانک مرکزی سکه حراج کرد ... شده 110 تومن امروز دیدم که وقتی من و مربی ات تو یه اتاق بودیم ... رفتی تو بغلش و روی پاش نشستی ... دلم آروم گرفت ... بهش می خندی .. و فرار نمی کنی .. دلم خیلی آروم گرفت وقتی این کارتو دیدم .. ...
4 ارديبهشت 1390

بدون عنوان

مامانی !‌شدت آلزایمر بالا زده ... نمی دونم اصلا چند وقته چیزی از اوضاع اقتصادی سیاسی برات ننوشتم .. سوال : مگه اصلا نوشتم ؟ بی خیال اما آخرین اخبار : - طلا در همه جای دنیا ۵ درصد رشد قیمت داشته .. تو ایران ... حدس بزن ... نه ... نه ... نه ... خودم می گم ... ۱۱ درصد ... از بس که مردم پول دستشون اومده ... موندن چه کار کنن ... می رن طلا می خرن ... همین خانوم محترم .. یعنی مادر معزمتون ... هفت ماه پیش سکه ربع بهار خرید ۷۵ تومان ... الان چند باشه خوبه ؟ باورت نمی شه که ۱۶۰ تومان ... اگر می دونستم اینطوری می شه از همون شیش ماهگی ات می رفتم اداره پول بیشتری در بیارم .. سکه بیشتری بخرم ...  اما فقط ۴ تا خریدم ..که یکیشم تا حالا فروخت...
3 ارديبهشت 1390

بدون عنوان

اول از همه می خواستم بگم که خوشگله ... دوریت برام مشگله ناز دار خانوم از دیروز رسما به تنهایی در کوچه خیابون قدم رو می رن ... تا همین دیروز دست منو می گرفتی که هیچ ... یه قلاب هم آویزون می کردی که اگه دستت رها شد ... قلابه نذاره بیافتی زمین ... یه چتر نجاتم می بستی که تا این نیم متر رو بخوای بیافتی ...چتره باز بشه ... کله ملق نشی ... اما دیروز با ثلابت و شهامت .. دستمو ول کردی .. از این بعد من بدو .. آهو بدو ... این شروع به بعد دیگه از استقلالت بود ... فقط موندم که بنی بشر که با این قد نیم متری و این شرایط جسمی مستقل می شه ... چه جوریه که تو دوران نوجونی بحران می گیردش و بحرانی می شه ... یه کم دیر نیست به نظرت ؟؟؟ امشب با بابایی که...
3 ارديبهشت 1390

بدون عنوان

می دونی هلیای من ! من یه هدف خیلی خیلی مهم دارم در مورد تو ... این مطلب رو مدتها بود که می خواستم برات بذارم .. اما وقت نشده بود... شایدم گذاشتم ... یادم نیست .. به دنیا که اومدی ... با خودم تصمیم گرفتم کاری کنم که حسابی شاد باشی ... و راستشو بخوای هستی ... مگردر مواقعی که شاد نیستی می دونی هلیا ! دلم می خواد یه روح بزرگ و آزاد داشته باشی ... دلم می خواد آزاده باشی ... دلم می خواد آزاد زندگی کنی ... دلم می خواد تا جایی که می تونی رشد کنی .. دلم می خواد همیشه دلت شاد باشه وقتی به دنیا اومدی ... می خواستم همیشه شاد نگهت دارم .. اما چیزی نگذشت که فهمیدم معنای شادی برای من و تو می تونه متفاوت باشه ... و همه چیز در قدرت من نیست م...
1 ارديبهشت 1390